ولنتاین 2015
سلام با عشق اول بگم که جمعه 24 بهمن قرار بود با آقاجون اینا و مامان بزرگ و بابابزرگ من بریم بیرون دقیقه اخر بخاطر یه چیز الکی من و بابایی حرفمون شد و من گفتم که نمیرم هرچی هم بابایی گفت قبول نکردم حس اش نبود دیگه. شما تنها با آقا جون اینا رفتید خیلی خیلی بهت خوش گذشته بود. دیدن قطار، تاب بازی ، خاک بازی، بازی با بره کوچولو وای عزیزم فیلم رو دیدم کلی ذوق کردم بره کوچولو ها رو بغل میکنی و میافتی دنبالشون خلاصه شادی و صفا کردی خیلی وقتی رسیدی خواب بودی ولی تا بابایی گذاشتت روی تخت بیدار شدی بوی بره میدادی شدید ...