آرمینآرمین، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

شازده کوچولوی مامان و بابا

ولنتاین 2015

سلام با عشق اول بگم که جمعه 24 بهمن قرار بود با آقاجون اینا و مامان بزرگ و بابابزرگ من بریم بیرون   دقیقه اخر بخاطر یه چیز الکی من و بابایی حرفمون شد و من گفتم که نمیرم هرچی هم بابایی گفت قبول نکردم حس اش نبود دیگه. شما تنها با آقا جون اینا رفتید خیلی خیلی بهت خوش گذشته بود. دیدن قطار، تاب بازی ، خاک بازی، بازی با بره کوچولو وای عزیزم فیلم رو دیدم کلی ذوق کردم بره کوچولو ها رو بغل میکنی و میافتی دنبالشون خلاصه شادی و صفا کردی خیلی  وقتی رسیدی خواب بودی ولی تا بابایی گذاشتت روی تخت بیدار شدی بوی بره میدادی شدید                          ...
27 بهمن 1393

باران خاک

سلام هوای خوزستان افتضاح شده  تا حالا فقط تابستونا خاک میبارید حالا زمستون هم همش شده خاک اونم شدید  امسال اصلا هوا سرد نبود بارون هم نبارید  الانم که هوا بشدت خاک  اصلا نمیشه بیرون رفت توی خونه هم احساس خفگی میکنیم. دلم واسه بچه های معصوم میسوزه این خاک پر از مریضی و بدبختیه خدایا خودت کمکمون کن داریم زنده به گور میشیم توی خونه اب و سرکه اسپری میکنم ولی باز همه وسایل رو خاک پوشونده. همیشه این موقع بیرون که میرفتیم همه جا سبز بود ولی الان همش خشک بیچاره حیونا کاش یه فکر اساسی واسه خوزستان بکنن التماس دعا                       &...
23 بهمن 1393

جشن تولد درخواستی

سلام جیگر مامان سلام به خواننده های وبلاگمون  خوبید؟ ما هم خوبیم خداروشکر روز سه شنیه 30 دی با هم داشتیم عکسا و فیلمهای قدیمیتو نگاه میکردیم که کیک تولد دیدی و گفتی بلند شو برو کیک درست کن  دقیقا همین جوری گفتی و خودم اومدی کمک منم که نمیشه پسرم چیزی بخواد بگم نه شروع کردم به درست کردن کیک             خدایشم کمک کردی  بعد از آماده شدن منتظر بودیم تا بابایی بیاد اخه میگفتی شمع بزار روش من فوت کنم  ولی قبل از اینکه بابایی بیاد داشت خوابت میبرد که دلم نیومد کیک بهت دادم و با رغبت کامل خوردی  عصری هم رفتیم بیرون چون میخواستیم خرید کنیم بعدشم رفتیم خونه آقاجون...
2 بهمن 1393
1